سیچی رو بردیم بیمارستان شخصی (ایکا)
نوریما داشت فقط گریه میکرد
بس کن دیگه
نوریما:نمیتونم
میتونی خوب میشه
(رایا)
خوب همه تون هستین
ناکاما:نه
چرا؟کی
فاطی:نوریما چون برادرش تصادف کرده
چرا کسی بهم نگفته
مرلی:اره دیگه چون شما اصلا براتون مهم نیست
اینهیه:این که معلومه
بس کنین 34دور بخاطر این حرفتون شما ها بدویین
مرلی:هممون دیگه
میساکی:نه خیر شما زبون درازی کردین
مرلی:عه عه عه تو بهتره حرف نزنی
45دور بدویبن
اینهیه:اهای مرلی اون فک لا مصبتو ببند
مرلی:گمشو
اینهیه:سگ هم رنگت گم شه
مرلی:تو سگ همرنگ منی
خفشیننننننننننن 100
ایکا:همینو میخاستبن
ایچان:اره اینا عادت کردن با هم کل کل کنن
بدویبن
هردوتاشون:باشهههههههه:'(
خخخ
مرلی:مردم
اینهیه:بمیررررر
مرلی :همین کاراتو می کنی دیگه
هایجین:شما ها ادم نمیشین انگار
هردوتاشون:معلومهههههههه
(پسرا)
شوسکه:وای بی چاره سیچی
رنجی:اره والا گناه داره
کوروناسوکه:اگه دلتون واسش می سوخت مولاقاتش میومدین
ریوما:وای باز مثل همیشه دیررسیدم چی شده؟
اوتاری:تو واقعا زحمت کشیدی
ریوما:نه بوگوووو چی شده؟
واقعا باورتون نمیشه همشو با موبایل نوشتم سخت بود
اگه غلط داشتم بهم نگین باش
واس قسمت بعد35 تا نظر
نظرات شما عزیزان:
رویا 
ساعت21:16---27 دی 1394
عالی بود
نوریما جون سر بزن ادامه رمانمو گذاشتم
فاطمه اایچیزن 
ساعت0:47---11 دی 1394
کریسمس مبارک برو وبم جشن گرفتم
پاسخ:مرسی
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:54---9 دی 1394
یووهووو تموم شد این یدونه رو هم اشانتیون دادم خخخخخ شوخیدم قسمت بعدو بزار
پاسخ:خخخخخخخ ممنون
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:53---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:53---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:53---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:53---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:52---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:52---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:52---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:51---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:51---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:51---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:51---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:50---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:50---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:50---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:50---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:49---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:49---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:49---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:49---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:48---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:48---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:47---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:47---9 دی 1394
فاطمه اایچیزن 
ساعت19:47---9 دی 1394
ناکاما 
ساعت17:44---9 دی 1394
عالی بود!
آره با گوشی خیلی سخته من خودم وقتی با گوشی میام توی وب ها کور میشم تا یه پستو بخونم همش با تبلت میام.
پاسخ:درکت میکنم
میساکی 
ساعت10:29---9 دی 1394
میگما چقدر این سایت های تبلیغاتی بهت گیر میدن؟ .gif)
پاسخ:سلام اره
فاطمه اایچیزن 
ساعت15:56---8 دی 1394
منم با گوشی زیاد happy نیستم اخه من گوشی میگیرم دستم انگاری مورچه گرفتم دستم
پاسخ:خخ
آیکا 
ساعت7:56---8 دی 1394
وری وری وری گود
پاسخ:ممنون ممنون ممنون
هایجین

ساعت1:09---8 دی 1394
عالییییییی بود.منم این مدت که کامپیوترم خراب شده فقط با گوشی یا تبلت پست میزارم.خیلی هم سخت نیست.تازه من با گوشی راحت ترم.خخخ.
پاسخ:نهه سخته
فاطمه اایچیزن 
ساعت21:59---7 دی 1394
خخخ من با تبلت انجام میدم
پاسخ:افریننن
میساکی 
ساعت20:18---7 دی 1394
خخخخخخخخخخخخ با موبایل؟ <:
)
کجایی بابا من از قالب وبم تا یه نقطه سلام وبم رو با موبایل مینویسم
حتی تمام رمان هام
انم گوشی نه تبلت
چون کامپیوتر رو ازم گرفتن
برای همین کل کار وبمو با گوشی انجام میدم
پاسخ:بابا تو دیه کی هستی
فاطمه اایچیزن 
ساعت18:10---7 دی 1394
میگم نوری چرا وب ابجیت اینهی باز نمیشه من هر چقدر میزنم فقط یه صفحه سفید میاره
پاسخ:نمدونم
فاطمه اایچیزن 
ساعت17:56---7 دی 1394
اینهی من فک لامصبمو ببندم یا تو
پاسخ:خخخ
فاطمه اایچیزن 
ساعت17:55---7 دی 1394
جییییییییغ من چهارشنبه نمیرم مدرسه اخژوووووون
پاسخ:خوش به حالت
فاطمه اایچیزن 
ساعت17:53---7 دی 1394
عااااااولی بوووود
پاسخ:ممنون
تاریخ: دو شنبه 7 دی 1394برچسب:
,